هایلایت ها

بدترین حالت ماجرا این است که طاقتمان تمام شود و به روی خودمان نیاوریم و تا زمان مرگ ادامه دهیم. خیلی ها اینطور زندگی می کنند. دست انداز کم طاقتی را رد کرده اند و افتاده اند توی سرازیری عادت!

مزرعه را.. ملخ ها جویدند! و ما.. برای کلاغ ها “مترسک” ساختیم! و این بود، شروع جهالت!

 

اگر یقین داری روزی پروانه می شوی، بگذار روزگار هرچه می خواهد پیله کند…

 

در شکست ها کنارم باش! در پیروزی ها همه هستند!

 

هر قلبی “دردی” دارد… فقط نحوۀ ابراز آن متفاوت است! برخی آن را در چشمانشان پنهان می کنند و برخی در لبخندشان…

 

اگر بخواهی آدم ها را به خاطر اشتباهات کوچکی که انجام می دهند کنار بگذاری

همیشه تنها می مانی…

 

آخرش معلوم نشد زمانه عوض شده یا آدم هایش

اما پیداست دستشان در یک کاسه است!!

 

چه ظریفانه است خلقت قلب آدمی! به تلنگری می شکند، به لحنی می سوزد، برای دلی می میرد، به نگاهی جان می گیرد و به یادی می تپد!!

آهای سرنوشت… اسکار حق توست… سالهاست که مرا فیلم کرده ای…

 

کاش اول سبک زندگیمان را انتخاب کنیم و سپس شریک زندگیمان را.

در مسیر معکوس. همواره زندگی یکی در گروه دیگری است…

 

این روزها دوره دورۀ گرگ هاست! مهربان که باشی می پندارند دشمنی! گرگ که باشی خیالشان راحت می شود از خودشانی! ما تاوان گرگ نبودنمان را می دهیم.

همیشه یک ذره حقیقت پشت هر “فقط به شوخی بود” هست…!

یک کم کنجکاوی پشت “همین طوری پرسیدم” هست..!

قدری احساسات پشت “به من چه اصلا” هست…!

مقداری خرد پشت “چه می دونم” هست…!

و اندکی درد پشت “اشکالی نداره” هست.

 

قهر که می کنید مراقب فاصله ها باشید.

بعضی ها همین حوالی منتظر جالی خالی برای نشستن می گردند…

بعضی ها گریه نمی کنند! اما…

از چشم هایشان معلوم است که اشکی به بزرگی یک سکوت، گوشه چشم شان به کمین نشسته…

پشت زیباترین لبخند بیشترین رازها نهفته است…

زیباترین چشم، بیشترین اشک ها را ریخته است…

و مهربان ترین قلب بیشترین دردها را کشیده است…

همیشه یادمان باشد نگفته ها را می توان گفت… اما گفته ها را نمی توان پس گرفت…

سکوت می کنم… بگذار حرف ها آنقدر یکدیگر را بزنند تا بمیرند…!!

 

قلبت را آنقدر از عاطفه لبریز کن که اگر روزی افتاد و شکست همه جا عطر گل یاس پراکنده شود.

 

امروز اولین روز بقیه عمر ماست…

اگر اولش به فکر آخرش نباشی،

آخرش به فکر اولش می افتی…

 

مرگ یعنی دگرگونی شتابان و نابهنگام فعل مضارع به فعل ماضی

 

گناه ما به دیگران لطمه می زند. باور نداری، همنشین آدم سیگاری را ببین.

 

گاهی خدا می خواهد با دست تو دست دیگر بندگانش را بگیرد

وقتی دستی را به یاری می گیری، بدان که دست دیگرت در دست خداست…

 

حسادت هنر شمردن نعمت های دیگران به جای نعمت های خودتان است

از خودتان بپرسید: “من چه چیزهایی دارم که بقیه حسرت آن را می خورند؟”

 

باید دنیا را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته ای؛ تحویل دهی. خواه با فرزندی خوب، خواه با باغچه ای سرسبز، خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی، خواه با قلمی ماندگار که در جان آدمیان تلنگر ایجاد کند. و اینکه بدانی حتی فقط یک نفر با بودن تو ساده تر نفس کشیده است، این یعنی تو موفق شده ای! کاش تقدیر من هم اینگونه ورق بخورد که دستی را بگیرم و یا لوح دانشی باشم با یک عمر ماندگاری.

 

از معجزه کلمات استفاده کن دوست من؛

کلمه می تواند تو را مشتاق کند مثل دوست داشتن.

کلمه می تواند تو را سبز کند مثل خوشحالم.

کلمه می تواند تو را زیبا کند مثل سپاسگزارم.

کلمه می تواند تو را پیش ببرد مثل ایمان دارم.

کلمه می تواند تو را آغاز  کند مثل: از همین لحظه شروع می کنم. از همین نقطه تغییر می کنم. از همین دم طرحی نو می زنم. می توانم – می خواهم – می شود

خود را آغاز کن دوست خوبم!! یادتان باشد… اثر انگشت شما از زندگی ای که به آن دست می زنید پاک نمی شود.

شادی پروانه ای است که هر چه تقلا کنی نمی توانی آن را شکار کنی…

باید آرام باشی تا روی شانه ات بنشیند. شانه هایت پر از پروانه باد!!!

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *

Scroll to Top